top of page

امید

  • Writer: shakiba bahrami
    shakiba bahrami
  • Apr 27
  • 2 min read

Updated: Aug 15

ree
شجاع بودن یعنی به اندازه‌ی کافی احساس ترس کردن در برابر خطر.

خواندن این کتاب را الان در این برهه‌ی زمانی از زندگی‌ام نیاز داشتم. باید چیزی می‌خواندم تا کمی آرامش بگیرم و فکرم درگیر جزئیاتی شود که کلیات دردناک زندگی را از من دور کند. احساس اضطراب مرا لحظه‌ای رها نمی‌کرد و چه بسا خواندن رمان، ذهنم را درگیرتر می‌کرد.

همواره شکافی هست بین مقاصد ما و تحقق آنچه قصد کرده‌ایم، شکافی که چه بسا کوشش‌های ما نتوانند آن را پر کنند. همیشه امکان شکست و ناکامی وجود دارد. نیات و مقاصد ما نمی‌توانند این شکاف را پر کنند. ما احاطه‌ی کاملی بر اوضاع و احوالمان نداریم. درنتیجه امیدواری یا امیدورزی ما این شکاف را پر می‌کنند.

شکست‌ها و ناکامی‌هایم را به خاطر می‌آورم و از خودم سوالی تکراری را می‌پرسم که بسیاری از خود پرسیده‌اند: «انسان اختیار دارد یا محکوم به جبر است؟ و این اختیار و این جبر چقدر در زندگی‌اش تاثیر دارند؟»

اگر امید حد واسط بین یأس و خوش‌باوری باشد، آیا یأس افسردگی است؟ و اگر امید را فضیلت بدانیم، افسردگی رذیلت است؟

فصل اول کتاب را که تمام کردم، مطمئن شدم این کتاب بهترین زمان زندگیم به دستم رسیده است. حس نمی‌کنم با افسردگی دست و پنجه نرم می‌کنم. انتظار بیش از این‌ها را از خودم دارم. اما گاهی حس می‌کنم در این آرامشِ الانم، گردبادی از ناملایمات سرکوب‌شده است. دارم شبیه آستن می‌نویسم که از او شاکی‌ام؟:)) گمان نمی‌کنم.

زیستن شادمانه زندگی یک توانایی است، توانایی فرافکندن و نمایش دادن نشانه‌های نویدبخشِ آینده‌ای پر امید برای خود و برای دیگران. زندگی سرشار از شگفتی‌هاست. شخص امیدوار به این امر همچون منبعی برای شادی و سرور می‌نگرد، درحالی‌که شخص بدبین بدان همچون یک تهدید نگاه می‌کند. شخص بدبین از امر نو و غریب می‌ترسد، درحالی‌که شخص امیدوار آن را می‌پذیرد و از آن حظ می‌برد، بدین ترتیب، امیدواری خود یک جزء سازنده شجاعت، اعتماد، رواداری و نیز جزء سازنده عشق و شادی است.

متن بالا را خواندم، یاد دوستم، سارا، افتادم. یاد بیست سالگی خودم هم افتادم؛ زمانی‌که از همه چیز زندگی لذت می‌بردم حتی اگر در رنج بودم. بعد با خودم فکر کردم که بیشتر ما به نوعی بدبین شده‌ایم. بیشتر ما از کودکی مقداری ترس برداشته‌ایم و به دنیای بزرگسالیمان آورده‌ایم که در مقابل ریسک کردن ترسانیم.

مرگ، پایان امید است، حتی اگر زندگی پس از مرگی در کار باشد.

آیا می‌توان گفت «خودکشی، ناامیدی است.»؟

دو فصل اول کتاب را بیشتر دوست داشتم، به بخش سیاست که رسیدم، رهایش کردم. شاید یک روز بخش سیاست و دین را هم بخوانم.

Comments


bottom of page