پس نگری

فرانسی کودکی است که در دنیای کمیک‌ها سیر می‌کند. بازی می‌کند. مخفیگاه خیالی و دوستان خود را دارد. اما زندگی پرچالش او با خانواده و...

ذهن سیال ویرجینیا را می‌بوسم. این کتاب شامل مجموعه داستان‌های کوتاه وولف است. در تمامی داستان‌ها جریان ذهن برای خودش در حرکت است اما نه...

این آخرین کتابی است که از گی دولیل خواندم. گمان نکنم به این زودی‌ها سراغ کتاب اورشلیم او بروم. کمیک یانگون را از دوتای قبلی بیشتر/کمتر...

ایمانش اذیتم می‌کرد. نمی‌توانستم بپذیرم کسی را پرستش کنم که ما را به دنیایی چنین ترحم‌انگیز تبعید کرده. جنگ جهانی اول شروع می‌شود. جوانان...

از کتابِ صدوپنجاه صفحه‌ای، تنها کمتر از نیمی از آن مطلب است و مابقی پاورقی و منابع. کتاب هم کامل نیست؛ تنها دو فصل از هشت فصل کتاب اصلی...

داستان‌های اول را که گوش دادم، یاد نوشته‌های بوکوفسکی افتادم. همانطور که بوکوفسکی را نمی‌فهمم، آن‌ها را هم نفهمیدم. اما چیزی در این...

اولیتسکایا می‌داند چگونه داستان بنویسد. برای من، او نماد نویسندگی معاصر روسیه است. او از احساسات انسان‌ها خوب می‌نویسد؛ مخصوصاً انسان‌های...

یکی دیگر از کتاب‌های صوتی که از «طاقچه» شنیدم. شاملو می‌گفت «آیدای من» و من جلوی آینه به پشت چشم‌هایم سایه‌ی صورتی می‌زدم. شاملو می‌گفت...

کتاب را از «طاقچه» گوش دادم مثل دعا برای ربوده‌شدگان. این کتاب هم پر از درد است. کلمنت این کتاب را هم با پایانش شروع می‌کند. در واقع راوی...

همیشه چیزی که در سفرنامه‌ها توجهم را جلب می‌کند زبان است. دانستن زبان کمک می‌کند سفر راحت‌تر باشد و کم‌چالش‌تر. اما گی دولیل اصلا به خودش...

چقدر به موقع این کتاب به دادم رسید. نویسنده در مقدمه‌ای طولانی و مفصل (و موردپسند اینجانب) به مقایسه دو اثر از نظامی پرداخته است: خسرو و...

کمی از کتاب را گوش دادم و بعد نقدها را خواندم. تعجب کردم چرا این همه خشم نسبت به امتیازهای دیگری؟ نهال تجدد امتیازهای بسیاری دارد. در...

به خواهرت بسیار وابسته‌ای. می‌میرد. به جای کمک گرفتن از متخصص به فکر خوددرمانی سانتی‌مانتال می‌افتی. در همه چیز او را می‌بینی ولی...

واقعاً نیاز داشتم «قصه» بخوانم. ساعت چهار و نیم بامداد است و من خوابم نمی‌برد‌. بی‌خوابی عادت کودکی من است. مادرم هرگز با بی‌خوابی‌هایی...

این داستان برای من بسیار دور از دسترس بود. همیشه دوست داشتم سر فرصت و در زمان مناسب بخوانمش. بالاخره خواندمش. بسیاری آن را شبیه به...

یک شب خوابم نمی‌برد، دوست داشتم چیزکی سبک بخوانم. توی کتاب‌های الکترونیکم گشتم و «پیونگ یانگ» را پیدا کردم. در دو-سه جرعه سرکشیدمش....

این کتاب را از « طاقچه » شنیدم با صدای شیرین رخشان بنی‌اعتماد. هر لحظه با خودم می‌گفتم: « بدبختی بیشتر از این نمی‌شود.. .» که نویسنده برگ...

بهم گفت:«داستان را برایم اسپویل نکنی!» خیالش را راحت‌کردم که این داستان غیرقابل‌اسپویل است. داستان : کلاریسا دالاوی می‌خواهد مهمانی بگیرد...

گفتم غصه‌هایم را پهن می‌کنم روی سفره‌ی میز صبحانه، هر کدام‌شان را می‌گذارم روی یک گل، بعد اگر خیلی باشند با تو قهر می‌کنم. اگر کاری به...

کتاب اول را بیشتر دوست داشتم. تغییر، حتی اگه ندونی نتیجه‌ش چیه، بهتر از یه جا موندنه. ترس تو رو نمی‌کشه‌، اما ممکنه نذاره زندگی کنی.