top of page

تولستوی و مبل بنفش

  • Writer: shakiba bahrami
    shakiba bahrami
  • Aug 8
  • 1 min read

Updated: Aug 16

به خواهرت بسیار وابسته‌ای. می‌میرد. به جای کمک گرفتن از متخصص به فکر خوددرمانی سانتی‌مانتال می‌افتی. در همه چیز او را می‌بینی ولی نمی‌خواهی قبول کنی مشکلی وجود دارد ریشه‌ای و عمیق که باید حل شود. یکسال زندگی‌ات–کار، چهارفرزند و شوهر– را تعطیل می‌کنی تا هرروز یک کتاب بخوانی.


به عنوان کسی که به ادبیات پناه برده است، این کتاب را درک نکردم، به عنوان کسی که به کتاب پناه می‌برد، چرا.

ree

حوصله‌ی کتاب‌خواندن ندارم این روزها ولی هرروز کتاب می‌خوانم–البته که کتاب را جایگزین جلسات تراپی نمی‌کنم و شوهر و چهار فرزند هم ندارم– و سعی می‌کنم کتابی، خطی، نوشته‌ای پیدا کنم که با آن ارتباط بگیرم. در لیست کتاب‌هایم بیش از ده کتاب است که نصفه نیمه بازشان کرده‌ام. این کتاب هم یکی از آن‌هاست.


آمدم کتاب را شروع کنم دیدم نقدها درباره‌اش بسیار منفی است. من هم به نوبه‌ی خودم نویسنده را قضاوت کردم اما در حقیقت درک نوع افسردگی و وابستگی افراد سخت و بعید است.


کتاب با وجود اسامی کتبی که بیشترشان برای منِ کتابخوان ناآشناست، خوشخوان است. نویسنده از اعماق قلب درددیده‌اش نوشته است و من هم از اعماق قلب درددیده‌ام خواندمش.


جایی از کتاب به کلیشه می‌گوید:


همیشه راه‌حلی برای ناامیدی هست و آن، وعده‌ی زیبایی‌هایی‌ست که در آینده در انتظار است.

اما مگر فرد ناامید این را نمی‌داند؟

اگر عمری باشد، من هم یک سال هرروز کتابخوانی را روزی شروع خواهم کرد:)

Comments


bottom of page