خاطرات مسکو
- shakiba bahrami
- Mar 14
- 2 min read
Updated: Aug 15
اما که به نحوی عروسبعدازاینِ آخماتووا بود، در کتاب خاطرات مسکو از عشقش به پسر او و اتفاقات بین نویسندگان و شاعران قرن بیست شوروی میگوید.
اول از همه میخواهم درمورد ویراستاری ضعیف کتاب غر بزنم و بعد هم ترجمهاش! از کلماتی همچون همجنسباز که بگذریم، میرسیم به اسامی. کتابی که در مورد تاریخ ادبیات روسیه است، از انگلیسی ترجمه شده و حتی منِ دانشجوی ادبیات روسی هم نمیفهمیدم بغضی کلمات از کجا آمدهاند که حداقل سرچ کنم.
اما در مورد محتوای سخنان اما گرشتین:
کتاب جدای از ارزش تاریخ-ادبیاتیاش، نمیدانم بابت ترجمه یا پراکندهگوییهای گرشتین، حوصلهسربر است. نمیدانم چطور اما کتاب را نه میتوانم درست و یک نفس بخوانم و نه میتوانم ولش کنم.

هر فردی تصور میکرد که فقط خودش میترسد اما همه میترسیدند.
کتاب را که بیشتر خواندم کنجکاو شدم بدانم اِما و لیووا چندساله بودهاند. لیووا تقریبا ۲۵ ساله(متولد ۱۹۱۲) و اِما ۳۴ ساله(متولد ۱۹۰۳) بود. برایم عجیب بود که این عشق در قرن بیست چگونه بود: ممنوعه یا طبیعی؟ شاید هیچکدام.
ما همیشه گله میکردیم که چطور سانسور در دوره پوشکین، مانع نوشتن او میشد. آنها امروز چه بلایی سر نویسندگان ما میآورند. آیا این وضع مثل سابق نیست؟
رنج یک مادر نیز در این کتاب به خوبی ترسیم شده است، مخصوصاً جایی که پسر آخماتووا چنین با او خداحافظی میکند:
موقع خداحافظی لیووا شعر بلاک را خوانده بود: «من نه نخستین جنگاورم و نه آخرین آنها / میهنم دیرزمانی در رنج خواهد بود...»
استالین باعث نزول اخلاق، نه تنها در بین مردم بیگناهی که به آنها اجازهی بقا میداد، بلکه حتی در بین افرادی شد که در پلیس مخفی خدمت میکردند. البته افرادی که تمایلات سادیستی داشتند جذب کار میشدند، اما بقیه را خود رژیم به سوی این بیرحمی و درنده خویی میکشید و شریک جرم خودش میکرد. به عقیدهی من، آنها هم قربانیان استالین بودند.




Comments