top of page

طرز تهیه‌ی تنهایی در آشپزخانه‌ی عشق

  • Writer: shakiba bahrami
    shakiba bahrami
  • Feb 9
  • 2 min read

Updated: Aug 15

نیاز داشتم برگردم به روزمره نویسی‌هایی که آمیخته شدند به کتاب و شعر.


کتابی از کوپان برداشتم و داستان اول را با بی‌شوقی شروع کردم. جلوتر که رفتم، دیدم داستان حرفی دارد که این روزها خیلی حسش می‌کنم. داستان اول کتاب کوپان که عنوانش با عنوان کتاب یکیست، از «تنهایی» می‌گوید.


داستان درباره‌ی مرد جوانی است که در فرودگاه نشسته است و به رابطه‌ی قبلی خود فکر می‌کند. وقتی از شوق اوایل رابطه کاسته شده و حالا این مرد مانده است و یارش که دیگر برای رمانتیک‌بازی‌های مرد تره هم خرد نمی‌کند.


ree

تقابل بین زندگی کردن مثل رمان‌ها یا زندگی معمولی داشتن، بیشتر بین بچه‌های ادبیات مرسوم بود. بعضی‌ها غصه‌هاشان را شعر می‌کردند و برخی به دسته‌ی اول انگ ادایی‌بودن می‌زدند. من هم دوست داشتم به قول مهدی موسوی، «بین شعر و کتاب‌ها» زنده باشم اما شاید این بیشتر رویای بیست و چندسالگی است. روزهای زیبایی که در اتوبوس و مترو می‌ایستادیم، شعر می‌خواندیم، راه‌آهن تا تجریش را پیاده می‌رفتیم، دُرنای کاغذی می‌ساختیم (هنوز هم می‌سازیم؟) و به امید زنده بودیم. شاید منظور شاعر از «انسان به امید زنده است.» انسان بیست و چند ساله باشد.


روابط بسیاری را تجربه می‌کنیم و مخصوصاً روزهای اول هر رابطه را با هیجان خاصی می‌گذرانیم. بوسه‌ها را با زیباترین کلمات مخلوط می‌کنیم. هر بدن تازه را مثل مکانی ناشناخته فتح می‌کنیم. برای طولانی نشدن رابطه‌ها، باید بکوشیم به ناخشنودی بی‌پایان برسیم. ناخشنودی روزافزون و هرروز بیش‌تر در خود فرورفتن به لذیذترشدن تنهایی کمک می‌کند. وقتی فرد چنان خسته و غمگین شد که دیگر توان ادامه‌ی رابطه را نداشت، تنهایی مطلق حاضر است. با الکل سِرو شود.

بارها این بخش داستان را خواندم و هنوز فکر می‌کنم یکی از غم‌انگیزترین و -در عین سادگی- درست‌ترین جمله‌ها در باب تنهایی است.


مثل جمله‌ی «می‌دانی که از بچگی می‌گفتم اگر قرار بر خفه‌شدن باشد، ترجیح می‌دهم در دریایی بزرگ خفه شوم.» را برای مدتی طولانی سرلوحه‌ی اقدامات مهم زندگی‌ام کرده‌بودم. می‌گفتم:«ترجیح می‌دهم جوری که دوست دارم بمیرم؛ در مرزهایی که آزادی دارم وصیت کنم استخوان‌هایم را خاکستر کنند.» چون ما تصمیم نمی‌گیریم چطور، کجا و کِی زاده شویم اما مرگ می‌تواند انتخاب باشد. غم‌انگیز است نه؟ شاید نه. شاید این اختیار نصفه و نیمه، خودِ امیدواری باشد. بدان می‌توانی خودت را از بین ببری و نبر.


کتاب را تمام کردم. پیشنهاد می‌کنم آن را بخوانید:)

ش.ب


Comments


bottom of page